نمی توانستم قهرمانتر باشم
رستگاری از من
چیز بسیاری کم داشت
و پلکهام
مثل شورت زنانه بود
توی خوابهام بچگی هایم را می دیدم
همان خواب همیشه
همان بستنی های همیشه
نوشابه ی همیشه
ترسهای همیشه
رویای همیشه
هی از خوابم به رویای بچگی
و از رویای بچگی
به خواب بچگی می رفتم
بعد توی خواب بچگی
خودم را نمی شناختم
بیدار می شدم
به شورت زنانه فکر می کردم
خوابم می برد
[+] --------------------------------- 
[1]