یک چیزی
در ذهنم بود که خیلی زیبا بود
تنه می زد لخت
به لختی دنیا
و خنده هاش بلند
و جیش نشسته
و لرزش آرام دامن در آن بود
نفسهای باریک داشت
و روی شقیقه هاش
لای پاش
توی تابستان
عرق می کرد
یک چیزی
توی ذهنم بود
زخم نمی شد
درد نمی کرد
فقط یک خش روی آرامم
آنجا بود
مثل جای زخمی قدیمی
- نه درد می کنه
نه آماس کرده
خوبم نمیشه
- توی دریاچه
تو دل دریاچه
پر از حبابای ریزه
خودم دیدم
- آخ چیزی اینجا بود
آخ چیزی اینجا بود
[+] --------------------------------- 
[0]