آقا علی...تیغت را بزن
توی حمام بود
و حضرت امیر نشسته بودند
با لنگهای باز
و ریزش آرام عرق
از شانه
حکم را شنیده بودند
لبخند معروف را هم زده بودند
و قطره ی معروف آب هم
افتاده بود کف حمام
سوز
جن های لخت را
و حضار گرامی را
- که نبودند -
آزار داده بود
-که نبود
که هیچکس نبود
حتی یکی
ولی حکم را شنیده بودند
و قامتشان
توی گرمابه
نرم تر و نرم تر می شد
هیچکس توی راهرو نبود
اما
حکم را شنیده بودند
[+] --------------------------------- 
[0]