یک دختر خیلی سفید خیلی خوبی درست توی ده متری من نشسته و دارد یک کار جدی می کند. بگی نگی بهوش است موی نه خیلی بلوند با رشته های جا بجای قهوه ای رنگ و یک پیرهن ساده ی ارغوانی مدام توی آی پد دستش نگاه می کند و می نویشد توی کاغذهاش متمرکز است به کارش و این دیدنش را راحتتر می کند سفید خوبی است صورتی با رگه هاس آرام قرمز و من از اینجا کمر به پایینش را نمی بینم فکر می کنم یعنی اگر درباره ی زنها درست فکر کرده باشم احتمالن حواسش هست که دارم نگاش می کنم هی و می نویسم ولی این را حواسش نبود که وقتی داشت پشت گردنش را می خاراند زیر بغلهایش را دیدم. اینجا لعنتی ها اتوبوس ندارند یعنی دارند ولی بلیت اتوبوس از آن کاهی ها ندارند و نمی شود شماره داد حیف...
دخترک هم هی حساب می کند و هی صورتی ار غوانی و قرمز و نارنجی توی اعصاب من می رود
پس زمینه ی پشت شیشه از آشوب برگها هم بدتر
[+] --------------------------------- 
[0]