این همخونه ی من یه پرستاری داره که اهل تگزاسه حرف بزنم هست بشینی می شینه خاطره تعریف می کنه همه جام بوده آمبولانس بوده پذیرش بوده ای آر بوده همینطور افتاده بود خاطره گفتن به لهجه ی خنده دار تگزاسی. می گفت اونجا یه زن چاقی اومده گفته درد دارم تو شیکمم می گه خوابوندیمش بهش گفتیم که خوب چسیزی خوردی کاری کردی گفته نه می گه خنده و شوخی پرسیدیم آقاتون کاری نکردن؟ خندیده گفته چرا چن وقت پیش من خوابیده بو.دم پریودم بودم یهو دیدم مرتیکه ی پررو منم همینجور خودم رو به خواب زدم کارش رو کرد خیلی هم خوب بود صب که پا شدم تامپونم ام نفهمیدم کجا افتاده پرستاره می گفت "دکترو صدا زدم گفتم دکتر تو رو خدا تامپونش رو در نیار آدم شه"
[+] --------------------------------- 
[0]