بالاخره برف اینجا شروع شد از همون بچگی برف دوست دارم. برف همیشه معنیش این بود که مدرسه تعطیله و من همیشه مدرسه دوست نداشتم. خوشم نمی آد کار مهم واقعی بکنم دوست دارم بشینم رو مبل پنجره هایی رو نگاه کنم که توش برف خیلی درشت بباره با یه موسیقی آروم که احتیاجی به توجه بهش نداشته باشم. ژاکت تنم باشه بخاری روشن باشه اما یه سرمای ریزی هم از سمت پنجره بیاد الان اینجا داره می آد برف از همون برف ریزا که مامان می گفت "می شینه"
[+] --------------------------------- 
[0]