شادمانی های من سطحی است و غم در من بدون هیچ دلیلیز عمیق می شود مدام. عین سنگی توی اقیانوس می رود پایین پایین و پایینتر تا جای ته اقیانوس آنجا که آب چگال می شود آنقدر که سنگ دیگر نمی رود پایین همانجا می ماند مثل خاطره های بچگی مثل نمره های بد. برای همیشه می ماند غم در حالتی معلق در آبهای بی نهایت چگال و ماهیان خاطر سیاه با چراغهای روی کله و دندانهای تیز مدام از میان غمها در گذارند
غم
پایان
ندارد
[+] --------------------------------- 
[0]