طبق معمول عالم
عالم معمولی
دلخواه تنهایی اکنون
من
ماست
نشسته بودم
و تعریفات
از حد تعارف معمولی
خارج شد
کلمات بود
که مثل من
مثل مورچه از من
و مثل براده به سویم
من
خود را
از دست داده بودم آه
دست چپم اول
به کلمه بدل شد
به حرفهای عمرن نمی دانم
بعد
مثل مستها
روی مبلی از حرفها خوابیدم
عالم تمام شده بودم
و دست چپم که
وجود داشت هنوز
داستان می گفت
چه جور شعر را تمام کنم خدایا؟
چه جور تمام کنم؟
[+] --------------------------------- 
[0]