از همین
دلهره آغاز می کنم
از همین جا
که گفته بودی نمی آیی
و از باگت های سوختن رفتن
و سوسیس کوچک تنهاییم
خیارشور مانده ی ماتم
و شیشهی نوشابهی خالیم
از همین
گوجه های ریخته
قاچ
روی میز
دستمالهای پرامنده
از همین لک کوچک صورتی رنگ سس
داغ
بیا ساندویچت را بخور دختر جان
زیر این هزار جزیره
پر از کوه است
نگات می کند آرام
در کمال خونسردی
[+] --------------------------------- 
[0]