نگران های بودنم
شبها
وقتی که خوابیده ای
مثل مورچه روی صورتم
راه می روند
دانه هایم را
بر می دارند
و از دانه های من
خانه های طلایی میسازند
خانه های کوچکی
که تو در آنها
روی مبلهای بزرگ می نشینی
روی تختهای بزرگ می خوابی
غذا درست می کنی برای بچههای چاقت
خانه هایت بزرگند
بچه هایت بزرگند
صف مورچه ها
با تکه های طلا هم طولانی است
[+] --------------------------------- 
[0]