لی لی کردن مرد شمشیر در شکم خورده
فکر بیخود بود
هر چه می خواستم تم
فکر بیخود بود
فکر بیچاره های بالایی
حرف نباس
تو دهان مردم می گذاشتم
حرف های بای بی
مثل بیخود
مثل بدبخت
مثل boy
مثل بیچاره
خم می شدم مدام فقط هر چه
زخمهام
توی دستهام جا نمی شد
پای راستم
دنبال شهر دوری بود
پای چپ بی تماس ایستاده
لی
دنبال خانه های گچی می گشت
حرف های آشنا
- یک برای شروع
چار و پنج برای ایستادگی
و هفت و هشت
به منظور برگشتن
خون روی گچ ها می ریخت
خون
مثل آب
لی را خراب می کند
و خون روی گچ ها می ریخت
[+] --------------------------------- 
[0]