یک احساس تنگی می کنم گاهی مثل اینکه قایم شده باشم و آن کسی که چشم گذاشته بوده دنبالم نیاید. یک تلخی کوچکی در نواحی گلو به سینه و همین نه می توانی از سوراخت در بیایی و نه می توانی فکر نکنی به این تلخی، تلخی کلن فکر کردنی است یعنی فکر نکردن به آن کم نمی کند. چقدر می گویم کلن؟ چقدر از چیزهای کلی خوشم می آید چقدر از چیزهای ریز آزارهای کلی می بینم
یک احساس تنگی می کنم گاهی مثل اینکه قایم شده باشم و آن کسی که چشم گذاشته بوده دنبالم نیاید.
[+] --------------------------------- 
[0]