درخت ناامیدی
هزار شاخه و یک پرنده دارد که هیچ آوازی بلد نیست
و خیلی آرام
همراه سایه
رشته رشته
آواز می خواند
و رشته های خاکستری رنگ ناامیدی
مثل خاطرات گیسهای شانه ی زنها
بر علفهای سبز کودکی می نشینند
جویبار خستگی ها
در کنار سنگ می نشیند
و گوش می کند به صدای عمیق شر
که خسته
از شانه های کوه جدا می شود
و مثل گیس شانه ی زنها
صورت شب را
شب خسته نیست
و از ناامیدی هر پرنده ای
آزار می بیند
[+] --------------------------------- 
[0]