هوی ملت این دختره ی دیوونه همه اش گاز می گیره. صب کن حالا می کنمت آدم می شی اگر نشدی حالا باز می کنمت آدمت می کنمت آخر
[+] --------------------------------- 
[0]
ساده ترین راه برای خوردن تو کندن پوستت تاب دادنت توی آب گذاشتنت توی کاسه و خوردن توست. ولی من روشهای پیچیده تر را دوست تر دارم
[+] --------------------------------- 
[0]
حرف مفت و
تجربه های بدی بود
خرفتی بیهوده بود که گفتم
"نمی شود شد"
وقتی شدم چانه ام از
لرزش یک کلمهی موقت آرام تکان می خورد
و به اندازه ی قدمهای ساکنم
فهمیده بودم
هر آجری معنی خودش را داشت
سیاهی بین آجرها
یادگار بچگی ها بود
تو داشتی برهن
توی حوض بازی می کردی
مثل یک ماهی لرزان قرمز
و نور
رو تنت
مرا به یاد عید می انداخت
[+] --------------------------------- 
[0]
مردهای با لباس سبزی
با ته
ریشهای ناتراشیده
به زمین ها گفت
دستهای شما را
برای کاسه های امام
احتیاج داریم
ما نفهمیدیم
منظورش از نگاه به زمین
حرف زدن با ما بود
- کاش دست داده بودیم
لااقل دستمان را طلا می گرفتند
[+] --------------------------------- 
[0]
پایین کشیدن شلوار تو
و پایین کشیدن من
هر دو
آغاز چیزهای متفاوتی است
خودت را با من
مقایسه نکن
[+] --------------------------------- 
[0]
جوانتر که بودم
با درخت چنار حرف می زدم
و دوست داشتم
که ریش داشته باشم
و فکر می کردم که
دقیقن شبیه سهرابم
حالا
پیر شده ام
زبانم ضعیف است
ریش هم دارم
و فکر می کنم که
سهراب
یک شعر بیشتر ندارد
آدم چه زود پیر می شد
(*)"پیر مردی را دیدم
بازی کنان با سایه اش
انار پشت آن هیبت سیاه
دنبال هم بازی کودکی اش می گشت"
(*) سهراب
[+] --------------------------------- 
[0]
اتفاقی
که در گوشه ی چشمهایم افتاده
از غم نیست
و چیز اصیلی که در دل افتاده که
ماتم نیست
منم
و هزار است
درخت است
جام می
تصویر مطلقات اسلیمی
و گیسوان تو
با برقعی کامل
پوشیده است
لبهامان
در فواصل بیست سانت از هم
و چشمهاس براق تو
در انتظار یک بوسه
شاهنامه ی من را
کاماسوترای اسلیمی کرده ای
هن هن به هن
دهانت را
پیدا خواهم کرد
آرام آرام عنکبوت خودش را
از تار باریکش
[+] --------------------------------- 
[0]
تصویر مچاله ی یک زنبور
به اندازه ی
بازه ی
راضیم از شما فعلن
خوب؟
[+] --------------------------------- 
[0]
خوب رختخوابها را گشتم
حق با توست
رویا بوده
دیشب
هیچ گوز تازه ای نداده ای
[+] --------------------------------- 
[0]
الهه ای شبیه درخت سرو
ولی با دو تا پستان نارنجی
و نوکهای بزرگ قرمز
با تو ازدواج کرده است
سبیلت را بالاتر بگذار
و روی پاهات بایست
شب شده
و هنگام نزول قرآن است
[+] --------------------------------- 
[0]
فکر می کنم این قضیه ی انفجار بزرگ که فیزیکدانها حدس می زنند چیز بامزه ایست این واقعیت که هستی دارد مدام از هم رقیق تر و دور تر می شود مدام احتمالن یک نیروی قدرت مند دیگری هم هست که دارد مقابل این مبارزه می کند. و سعی می کند هستی را فشرده کند تو هم. من قدرت دومی را بیشتر دوست دارم.
همین نزدیکی باش
[+] --------------------------------- 
[0]
خوابت گرفته بود
و پروانه ی
آلوده خواب من بودی
حرفت گرفته بود
و دکمه ی قرمز
ماشین حساب من بودی
[+] --------------------------------- 
[0]
نوشتن تو تنهایی خوبه یعنی بهتره نوشتن تو تنهایی مثل حرف زدن توی آینه نیست چون حتی خودت هم بعدن عین خیالت نبست که چی نوشتی ولی مثل شاشیدن تو جوبه میره با خودش دورا انگار نه انگار که هست نیست آخرش فقط یک احساس خالی نرمه
سکوت سکوت ساکت
مثل ابری که خوب شب رو باریده باشه
[+] --------------------------------- 
[0]
دستت را
گرم کن گاهی
ولی
نزدیک زبانه هاش
نباش
به نظر
موجود نحیف و آرامی است
به نفسهای هم شماره اش
اعتماد نکن
دیو قبل از اینکه واقعن بخوابد
و تا وقت خوابیدنش
خیلی مانده
[+] --------------------------------- 
[0]
بی خیال از اینکه
کسی فکر فر هایش نیست
قهرمان سرش را
بین دستهاشظ گذاشت
و گوشهاش را گرفت
سکوت کرد
[+] --------------------------------- 
[0]
الان یک ای میل داشتم از طرف که خوشحال باش اوضاع مرتب شده که البته نشده حالا بگذار ببینم می شود بعدن یا نه
[+] --------------------------------- 
[0]
سفرهای وبلاگ کذایی بنده مابین دات کام تا بلاگ اسپات و ولنگاری ابلهانه ی مرتیکه ی عمرانی و به گا رفتن فعلی اسم قبلی سایت بنده را مجبور نمود تا فعلن همینجا باشم تا بعد خود بی شرفش گم شده و سیستم خودکار بیشرفش ای میل زده که اسم را از کار انداخته ولی وسطها اگوست آزاد می کند. ان شاالله اگر آزاد کرد دوباره می خرم
کیرم توی کون این مردیکه عمرانی و توی دهن خودم که به خاطر ده دلار ارزان بودن دی ان اس کیری این مردک را گرفتم
شت
[+] --------------------------------- 
[0]
او زنها را برهنه می کشید
Girl with a White Dog, 1951-1952, Lucian Freud
بعضی با لختی آزادند
بعضی از لختی رنج می کشند
خدا لوسین فروید را بیامرزد به خاطر اینکه شبها مدام زنهای چاق لخت می کشید با موی شانه نکرده روی هر جا
[+] --------------------------------- 
[0]
از استوای گرم کمربندت
تا نواحی کوهستانیت
رودخانه های مورب آبیت
رنگ قرمز
به علامت خون
بیابانهای سر سپردگی
پر از مورچه های از رونده در
بین دستهای من
فینگیلی هستی
من خدا هستم
و تو
آخرش
آخر دنیام
اول دنیام
[+] --------------------------------- 
[0]
شبها
مثل یک ماهی
توی موجهای من
غلط می زند
لابهلای سنگهایم را
دست می زند
و جلبکهایم را
بو می کند
به یکی
شبها
روزهای خیلی خوبی است
[+] --------------------------------- 
[0]
با پولهایی که خرج لباس می شود کاملن مخالفم. خیلی خنده دار است که خرج بدون دلیل کند آدم که تو بپوشی. من با دانه دانه ی لباسهات مستقلن مخالفم...
[+] --------------------------------- 
[0]
عشق ابراز نشده
عشق نگفته نیست
عشق ابراز نشده
حرف هر طریق مردانه است
جواب یک سلام ساده به خانوم
عشق نگفته
مفهوم خیلی بلند است
مثل خاموشی
یک درخت افتاده
و یا
سقوط یک قلعه
که گفته بودن بایست
پاس داشته می شد
[+] --------------------------------- 
[0]
شورت صورتی مات
بات از سمت سینه بند قرمز
هوا ابری است
الو الو
صد و بیست و پنج؟
علی آتیش گرفته
[+] --------------------------------- 
[0]
و ماه
پرچم بلندش را
توی چاه نصب کرد
مردم
جنازه ی کسانی را که
دوست نداشتند
و داستان چیزهایی را
که کاش داشتند
توی چاه انداختند
تفسیر دنیا دیگر شد
چاه
خمیازه می کشید
[+] --------------------------------- 
[0]
دریا نیز می میرد
هری پاتر هم تمام می شود
مبارک هم ساقط شد
کاسترو بیمار است
ریگان آلزایمر گرفته
محمد علی پارکینسون دارد
و بیماری های با کلاس
مدام
دنیا را نابود می کنند
مانده بود دریا
که او نیز
می میرد
[+] --------------------------------- 
[0]
یک ساعتی
قبل اینکه بیایی
از لای در
بوی سمانه می آید
بعد کم کم
علامت سرخ گوگل تاکت
خاموش می شود
پانزده دقیق بعدش
در توالت خانه جیش می کنی
بیخود می گویند که من گیجم
حواسم به اتفاقهای دنیا هست
[+] --------------------------------- 
[0]
مردن
یک بیخوابی طولانی است
تو
بیخوابی
و هر پلکت
به قدر سالی
از گوشه هایش
کشیده می شود
آرزو می کنی نباشی
و خاکستری به تو لبخند می زند
تو
مرده ای
و برای نبودن
زمان بسیاری
زمان بسیاری
[+] --------------------------------- 
[0]
داستان سکسی با ماهی که اصلن حوصله ندارد
دویدنم گرفته بود
و رفتنم گرفته بود
گرفته بود
و ماه
رفته بود
دویدنم گرفته بود
[+] --------------------------------- 
[0]
دعای قبل از خوابم
در کنار رختخوابم
که تو در آن می غلطی
گفتن
تن تند خدایاها
متشکرم ها
قربانش بروم ها
و هر کدام از این
ها ها
مرا به خنده ای بزرگ
نزدیک می کند
خدایا مرا ببخش که انقدر نامرد و وحشتناکم
خدایا مرا ببخش
[+] --------------------------------- 
[0]
تابوت نمی خواد
تابوت می خواد
ولی شما به مردم بگید نمی خواد
تابوت گرونه
ساختنش سخته
هر تا بوتی
لااقل
ده تا میخ داره
با ده تا میخ
می شه ده تا پرچم علم کرد
دوتا خونه ساخت
بگید تابوت دوس نداره
اگر چه می خواست
[+] --------------------------------- 
[0]
رودخانه با
سرم را روی سنگ رودخانه می گذارم
اس ام اس می زنم به وطنم
که
"هلو مای بادی
My soul
do u get me hanu آیا؟"
و با خیال اینکه
whether she understood me or not
خواب می روم
همینجور سرما
از پیشانیم می آید
تکیه می دهد
به دوش ماهی خسته
ماهی گذار از
سنگها به سنگ
ماهی حبابهای بیشمار تا مردن
سرزمینم
تنها
با سکوت و
لبخند و
سرما
اس ام اس من را
Reply کرده است
[+] --------------------------------- 
[0]
بی نهایت ها
دوایری
هولاهوپند
گبر کمرگاه خدایی که
دوست دارد
نمی رقصند
بی نهایت ها
زنجیرهایی بی نظیرند از
گوشه های تاب خانه
ماهتاب خانه
خدایا
برای بازی
هولاهوپ هایت را به من بده
برای امشب
لازم دارم
[+] --------------------------------- 
[0]
پایم بر
Susan Meiselas
USA. Tunbridge, Vermont. 1974. Patty's show.
مسلمان شو
به ناخنهایم بنگر
و من را
تخیل کن
ایمان می آوریLabels: image
[+] --------------------------------- 
[0]
خرابه های تخت جمشید
تهرانند
با ستونهای گچ
مردهای مرده از فشار گچ
بر شانه
دزدهای خاک بر سر را
گچ گرفته اند
و هر صلیبی
برای خودش
سه میخ و چهار زن دارد
فشرده به هم
مصلوب
ایران هنوز دار دارد
ایران هنوز کار دارد
[+] --------------------------------- 
[0]
اما شبها...
صندلی محکم باشد
مبل راحت باشد
نیمکت ساده باشد
روزها
درباره ی چیزهایی که
روی آن می نشینی دقت کن
[+] --------------------------------- 
[0]
یک نقطه ی مشخص از تو
که در مواقع لازم آبی است
و نا آرام است
و ماهی های
قزل دارد را
کباب نموده
عمل نموده
به سیخ زده
خوابانده
سفت ته مایتابه کوبیده
ورز داده
و خواهم خورد
حالا تو هی بگو
دکترم
و اینجا مغازه ی کبابی نیست
[+] --------------------------------- 
[0]
اینجا پر شده از برنامه های تخیلی درباره ی آدمهای خارق العاده که گروه می شوند و به گروه دشمن از آدمهای خارق العاده ی دیگر حمله می کنند و اینجوری دنیا را از تهدیدات دشمن حفظ می کنند و در نتیجه خوشحال می کنند مردم را بدون اینکه بفهمند آن کسی که نجاتشان داده کی بوده درباره ی فراش هم معمولن دو تا از آدمهای گروه داف هستند و با هم ازدواج می کنند صحنه های لختی هم در حد پی جی است و فردا صبحش هم با لباس خواب توی خانه می گردند با همان قدرتهای خنده دار قبلی حالا الباقی داستان مسایل جلوه های ویژه است برای حیران کردن بیننده و خوب نمی فهمم این آمریکایی های دیوانه چرا همان داستانهای اولیه کمیکس را عینن فیلم نمی کنند
یک چیز دیگر هم اینکه برای جلب ساپورت ارتش یک گروه داف سرباز هم متشکل از نیروهای پنتاگون کلن وسطهای فیلم مشغول داف بازی دویدن و ابراز ارادت به قهرمانهای اصلی هستند
[+] --------------------------------- 
[0]
کسی تازه دوست ندارد علی
بهتر است اگر می توانی ساکت باشی
بغض کنی
و گریه نکنی
مست کنی
ولی نخندی
نفس نکشی
ولی زنده بمانی
همه اینجور
از تو راضی ترند
[+] --------------------------------- 
[0]
دریا مرا
از سمت جلبکهایش بوسید
بعد
پاهای مهربانش را
از دوسوی حلقه زد
و هزار از ماهیهاش
روی لبهای من
اینچ اینچ
کشتی یخ شکن
از میان قطبها می رفت
[+] --------------------------------- 
[1]
اندوه قرص ایستاد
و به مردهای در حال افتادن
به شانه اش اشاره کرد
و زنجیر سرنوشت را
دور انگشتش چرخاند
به افق نگاه کرد
در افق زنی خجسته به آرامی
گذشته می
زنبیل غمهای تاریخش بر سرش
[+] --------------------------------- 
[0]
درخت ناامیدی
هزار شاخه و یک پرنده دارد که هیچ آوازی بلد نیست
و خیلی آرام
همراه سایه
رشته رشته
آواز می خواند
و رشته های خاکستری رنگ ناامیدی
مثل خاطرات گیسهای شانه ی زنها
بر علفهای سبز کودکی می نشینند
جویبار خستگی ها
در کنار سنگ می نشیند
و گوش می کند به صدای عمیق شر
که خسته
از شانه های کوه جدا می شود
و مثل گیس شانه ی زنها
صورت شب را
شب خسته نیست
و از ناامیدی هر پرنده ای
آزار می بیند
[+] --------------------------------- 
[0]
سنجاقکی بفرست
نیزارهای من
تشنه های
ماههای تو هستند
سنجاقکی بفرست
[+] --------------------------------- 
[0]
برای تحمل جهان باید دیوانه بود فقط دیوانه ها زنده بودن را می پذیرند
[+] --------------------------------- 
[0]
وقتی که سکان کشتی یکهو راست می کند معنیش این است که یک پری از کون به سکان کشتی خورده پریها طبیعتن شورت نمی پوشند فیزیکشان برای شورت پوشیدن مناسب نیست. همینجوری کشتی را با سکان راست شده خورده خورده خورده با خودشان راست می برند ته دریا
[+] --------------------------------- 
[0]
تا نهایت رنجوریم
یک جوری
محتاج هیولای تو هستم
محتاج وردهای تلخت
با لهجه ی رندی
و صدای خنده هایت به افتخاراتم
محتاج پتک های توست این سندان
و دمبی را که
از من بریدی
و در کمد گذاشتی
تکان می خورد هنوز
باور نمی کنی
بیا نگاه کن
دست بزن
- اینجور بود که کلک خوردی
و سردی سقف بر کف پاهات
و یک موج سینوسی
یخ
تنت
یکطور نرم ترد خوبی
توی رانهایت لرزید
و صدای نفسهای دیو
درست
روی لاله ی گوشت
{صدای پر طنین مرد گوینده}
نباس می گوزیدی
نباس می گوزیدی
[+] --------------------------------- 
[0]
وقتی آدم که می ره ته دنیا همیشه پریهای دریایی می آن سر وقت آدم هی با آدم بحث می کنند که "دست به سینه هام نزن گوش بده" درست مثل تو و هی به آدم می گویند که بالا چیز و جای خوبی نیست و خیلی بهتر است که آدم همین پایین بماند مثل تو و آدم پیش پری می ماند مثل من و می فهمد که پایین دنیا فی الواقع بالای دنیاست. حالا گیر بده هی که بالا بمان و نرو پایین. خیالت راحت باشد پری جان همین پایین می مانم...
[+] --------------------------------- 
[0]
تاریخ حرف مزخرف نیست واقعن تاریخ چیز مهم و خوبی است. یکبار برای یک نفری زیاد ایسم کردم کلاس بی خود گذاشتم که در سطحش نبودم تاریک بود آنجا ولی با غمی روشن که صاف ته چشمهاش می درخشید گفت باید برویم تاریخ بخوانیم تاریخ خیلی مهم است باید تاریخ بخوانیم و من همینجور همه اش همیشه یادم می آید که تاریخ نخوانده ایم برای همین است که هی چیزهای مختلف توی تاریخمان تکرار می شود
[+] --------------------------------- 
[0]
اگر در حال شنا کردن روی سطح آب غرق شی می ری ته های آب عمیق شناکردن رو هم اگه بلد نباشی هیچی نمیشه آب عمیق شنا کردن نداره فقظ کافیه غرق شدن بلد باشی
[+] --------------------------------- 
[0]
یک روزی سیاه پوست می شوم
دونده یی دو پینگی
با عرقهای زیاد
عضلات پیچیده
نگاه غمگین
منگوله های درهم پشم
بر روی سینه
صد متر نه ثانیه می آیم پیشت
و تو
مثل همیشه می گویی
"علی حواست هست؟
امروز خیلی بهتر راه می روی"
امروز اما
همین من لاغر را
با نگاه پر تبخترش بپذیر
[+] --------------------------------- 
[0]
یک حشره ی زرد
با دم طلای همیشه
خط می کشد که یعنی
من
من تاریخ
می فهمم این چراغها
غم های مردمی
با اندوه های برابر است
و من چراغ خودم را دارم
علفهای خودم را
و شاخه های خودم
هیچ کس من را
نمی داند
زردی مرا نگاه کن
مرا نگاه کنید
[+] --------------------------------- 
[0]
معشوق تویی کعبه و بتخانه بهانه
ترجمه از متون عارفانه
برایم مهم نیست چه شورتی پوشیده باشی پیژامه ی چارخانه ات هم قبول است این پریود لامصب را تمام کن
[+] --------------------------------- 
[0]
حقش بود قبل از پریود شدنت از آنجایت یک عکس می گرفتی تا در این روزها من نگاه کنم و ایده بگیرم
[+] --------------------------------- 
[0]
گفت "فرض کن یک عددی هست خیلی بیشتر از بی نهایت" گفتم "نمی شه که" گفت "تو فکر کن که می شه مگه کلاس سوم که بودی صورت کسر بزرگتر از مخرج می شد؟" بعد گفت " فک کن یک عدد گلابی هست زیاد نه همه اش یک میلیارد برابر بزرگتر از بی نهایت خوب؟" گفتم "خوب"" گفت "خوب شما گلابی سال دیگه کار دارید تا معنی گلابی رو بفهمید" بعد ماشینش رو روشن کرد و رفت سیاره ی خودش...
[+] --------------------------------- 
[0]
از خوابهای راننده در بیداری شبها
Susan Meiselas Magnum Photos
USA. New Mexico. 2011. On road from Tucson to Las Vegas.Labels: image
[+] --------------------------------- 
[0]
به تخمم....
[+] --------------------------------- 
[0]
واقعیتش اینه که ملت کار خفن قلمبه می خوان
[+] --------------------------------- 
[0]
سعدی میگه
سخن از نیمه بریدم که نگه کردم و دیدم
که به پایان رسدم عمر و به پایان نرسانم
من اگر از این کارها بلد بودم الان معروف شده بودم البته این رویه کار خیلی سکسی باهالیه و ممکنه به علت یک بیماری ایجاد شده باشه خیلی بهتره که آدم به مخاطبش توجه نکنه طولش بده و لذتش رو ببره
[+] --------------------------------- 
[0]
برنامه ها فعلن ساسپند است یک طور خوشحالی آمده و می گوید که "پریود شدم" فعلن برنامه ها ساسپند است
[+] --------------------------------- 
[0]
هیچ از کارهایی که با تو کرده ام شرمنده نیستم وقتی که به گذشته نگاه می کنم ولی جدن احساس می کنم که یعنی احساس شرمندگی می کنم از برنامه هام وقتی که به آینده فکر می کنم
[+] --------------------------------- 
[0]
وقتی که
پا می شوی
مبل زبان درازی می کند به من
و دستهاش را نشان می دهد به من
و می گوید
"بیلاخ
کون لختش را
روی این دستها گذاشته"
زنده باد کون لخت
و لعنت به مبلها
با وجود اینکه از حیث دریدگی
[+] --------------------------------- 
[0]
کلاغ رسوب می کند
برشانه ی مترسکها
و این جمله ای تکراری است
از کلمات ساده
تصاویر آسان
شعر بیخود اینجور درست می شود
یک کلاغی از
یک
آسمانی گذشته
یک پری افتاده از آسمان
روی بند رختی
و الباقی صحنه
به صورتی ملنگ
در ذهن بیمار شاعر تصویر گشته
بعد این همه حرف را
درباره ی تصویر مزخرفش
به خورد خواننده داده است
که نشسته به انتظار نتیجه در
اواخر شعر
و شعر در اواخرش مدام
تکرار می شود
قار می شود
غار می شود
دراز
به سمت سیاهی
[+] --------------------------------- 
[0]
تاکید مضاعف این مردم بر آمریکاییت چیز خیلی زیباییست مفهوم آمریکاییت مفهومی است که توانسته بالاتر از دین و بالاتر از خانواده قرار بگیرد خیلی خوشگل است که ملت های مختلف روشهای مختلف برای ترتیب روابطشان با این قضیه اختیار می کنند و بعد تسلیم این هژمونی خنده دار می شوند. دیشب توی آتش بازی من داشتم به این فکر می کردم که آدم زیباست...
[+] --------------------------------- 
[0]
کمی هیولا بازی
بعد بازی در نقش اتللو
بعد رابین هود جوان
ژان پل سارت
حافط
مجنون
خیام
و باز هم اتللو
بعد نقش علی کوچولو
التماس دیدن پستان
بعد هیولا لباسهاش را در می آورد
و اژدها وارد می گردد
عنکبوت از
پروانه ای که به نیش
خوب رقصیده ای بانو
شب بسیار مهتابی است
[+] --------------------------------- 
[0]
امروز
چهارم ژوئیه ی خوشحال است
و در چهارم ژوئیه ی خوشحال
مغازه های بسیاری بازند
ولی چلچله
روزهای تعطیلش رزا
بهانه می کند
او آدم خیلی کون گشادی است
[+] --------------------------------- 
[0]