چراغ را خاموش کرده ام
و توی تاریکی چشمهات را
چشمهات بهترند
چشم توی تاریکی
یک نقطه ی درخشان است
یک ستاره ی دور
- وقتی که بامداد گفت
ستاره ها و سینه
احتمالن چراغکی روشن بوده
{چشمک}
"بامداد شیطون با چراغ ساعت؟"-
توی تاریکی
سینه هات دیده نیست
دیده هات توی تاریکی
چراغ راه منند
تو را
شبها
توی دیده هات می یابم
-خودم دیدم
حواسم هست
رمانتیکش نکن بیخود
حیف که شعر باکلاس
دوست داشتم-
[+] --------------------------------- 
[0]