کامکارها
از تمامی تنها
صدای کشیده شدن
صدای عرق کردن
صدای غرق شدن آمد
کف
توی راهرو می ریخت
و از هر سولاخ
صدای شیر و فواره می آمد
در سکوت انباری
فریزر بزرگ
که خشونت سردم
محبت خود را
با صدای آرام
تق تق
تق تق
تق تق
با پایه های تخت سلطنتم
در میان گذاشت
و عشق...
- عشق؟
هان؟
بین آن همه چیزهای بزرگ
فکر کن یک عشق کوچکی هم
آن وسطها بود
[+] --------------------------------- 
[0]