ویکتوریا
دوست توست
(bra) برای کوچک می دوزد
برای سینه های گنده ی تو
و پنتیزهای شادمان فور سیل
سیل از همان اوایل شب
از درخت می آید بالا
اولش مورچه ها را
بعد خرگوشها را
و آخر ماهی
و آن آخر هم
تمام دنیا ها
می رود از یادم
سیاه می شوم
و حتی یادم که
و ماهی هم
وقتی یادم می افتی
که دیر شده دیگر
این دستمال لعنتی را کجا بزارم آخر؟
و اینها که
اینجا نوشتم
این قصه
به ویکتوریا چه ربطی داشت؟
[+] --------------------------------- 
[0]