امروز احتیاج به یک کلمه ی جدید دارم همیشه اینجوری است تمام دنیا در گلوی من گیر می کند و هی می نویسم و پاک می کنم. مثل جای پای عابر توی برف در حال بارش یا شن های توی موج نوشته های اینطوری حس خوبی دارند مثل الباقی نوشته های من است یک طوری مثل بچه ایست که دوست دارد گم بشود. وقتی که گم می شود عزیز می شود برای مادرش الان احساس می کنم بین آنهاییز که پاک کردم یک سیاسی که نوشته بودم و یکی از شعرهای راجع به سمانه قشنگ بود الان که فکر می کنم یادم نمی آید. سمانه الان زنگ زد گفت می خواهد موهایش را کوتاه کند این یک کلمه ی جدید است کلمه ی جدید فرصت خوبی است
[+] --------------------------------- 
[1]