خیلی از چیزهای نا پیدا می ترسد همیشه چیزهای ترسناک سمانه خنده دار ترین چیزهای دنیاست دیشب می گفت می روی سر کار آقای رئیس می شوی با منشی ات می ریزی رو هم و من را بیخیال می شوی. می ترسید و بعد مثل اینکه وقتش الان است با خشم نگاهم می کرد احساس می کردم یکی دارد خط به خط کدهایم را می خواند ذره ذره ی وجودم را. می پرسید "اینجور نیست؟ نمی کنی؟" همیشه ترس هاش مثل پروانه دورش را می گیرد و از زمین برش می دارد. نگاهش که کردم خیلی بالا بود خیلی خیلی بالا. سفت گرفتمش و پروانه هاش را پر دادم
[+] --------------------------------- 
[0]