دنیا پر از جدایی هاست پر از چیزهای خوبی که رفته اند و چیزهای خوب دیگری که قدرش را آدم
خیلی همینجوری گریه ام گرفت خیلی ساده مثل اینکه یک چیز خیلی قدیمی از یادم آمده باشد. مثل نشستن روی لبه ی حوض و خیلی از دنیا را سیر کردن نشستن حرف زدن و هی از اول حرف زدن همان موضوع قبلی را ...
خیلی همینجوری بدون هق هق باکلاس با کلاس مثل فیلمها نشستم و گریه کردم خیلی عرفانی توی مایه های کوییلو...
اتفاق ساده ای بود قابل حدس زدن اینکه صدای سه تار تو از دور و لابد بعدش هق هق سمانه از نزدیک و الباقی قضایا...
چیزهای خیلی دوری از قدیم یادم مانده از پیکان معمار بوی زمخت راهرو خانه شان و آهنگ اکسیژن. برنامه های عجیب برنامه های خیلی عجیب برای همه چیز از رفتن به مسجد یزد تا دیدن عکسهای سوپر با سکوت عمیق بعدش نفسهای آرام سیزده سالگی چیزهای خیلی دوری از قدیم یادم مانده یکی که مثلن با کله دماغ آن پسرک بیچاره را همینطوری اشتباهن شکستیم با همان قیافه های ساده تی شرت های با عکس میمون و خرگوش و آلبالو. یا آن زمانی که اره کشف شد میخ کشف شد لامپ کشف شد باتری و آرمیچر. ظهر تابستان یادت هست؟ دویدن رو پشت بام همسایه؟ رفتن تا آنور دنیا؟ آخر پرچم یادت هست؟ یه پا دو پای معروف من، شوت معروف تو...
اتفاق ساده ای بود قابل حدس زدن همینجوری. مثل اینکه کسی داستانی خیلی خیلی خیلی قدیمی و غمناک برا آدم گفته باشد. مثل سگ دلم برای بچگی هامان...
مثل سگ برای بچگیهامان...
[+] --------------------------------- 
[1]