اعتماد به نفسم دوباره آمده پایین وقتی که اعتماد به نفسم می آید پایین شبیه مردم دیگر می شوم. از چیزهای ساده می ترسم. از اینکه حرف مردم را نمی فهمم می ترسم. از راههای طولانی و از پله های بدون نرده می ترسم. از چیزهای ساده ای که مردم دیگر می ترسند هم می ترسم. خیلی خسته می شوم زیاد. خیلی گاهی خوابم می گیرد. از پروژه های مختلف می ترسم از کار دکترها از اینکه آن چیزهایی که نباید اتفاق بیافتند وقتی اتفاق می افتند یک طری می افتند انگار باید حتمن اتفاق می افتاده. همه اش به خدم می گویم نباید انقدر خودم را با زندگی درگیر می کردم. نباس دنیا می آمدم نباس می رفتم مدرسه نباس غذا می خوردم. ولی نباس عاشقت می شدم همیشه قبل از نباس دنیا می آمدم یادم می آید...
[+] --------------------------------- 
[0]