رویای یک سرشب زمستانی
با مداد همیشه
من روی تپه می نوشتم راه
راه راه
راه
راه
راه
و ما توی راهمان قدم
و یک جا رو زمین می نوشتم درخت
و در کنارش می نوشتم سایه
و کنار سایه می نوشتم سفره
و دور سفره می نشستیم
من می نوشتم
سوخاری
تو خط می زدی
می نوشتم سالاد
لبخند می زدی
کاش رو زمین
می نوشتم گل
باز هم می نوشتم گل
تا ته
و آخر گل می نوشتم خورشید
بعد خسته از آخر جهان
برمی گشتم
تو در سایه ات نشسته بودی
روی سینه ام می نوشتم
مرد خیلی قوی
مرد خیلی خیلی قوی
مرد آرزوهای سمانه
و روی سینه ی تو می نوشتم سمانه
بعد با خجالت
کنار درخت
می نوشتم تخت
و خورشید را
پاک می کردم
[+] --------------------------------- 
[0]