پیر که می شود آدم مستی چیز کرخی می شود و توی مستی مردم شروع می کنند از هم توی کله اش حرف زدن مستی دیگر آن طعم کرخ کثیف قبلی را ندارد آن حس بی استفاده ی شادی را. عجیب است ولی مثل بابا دوست دارم مست باشم آهنگ با کلاس گوش کنم. از سعدی تعریف کنم از مولانا، فال حافظ بگیرم.
خیلی احساس باهالی است وقتی به یک شعری فکر می کنی بعد هزار نفر توی کله ی آدم درباره ی شعر حرف می زنند. پیری را دوست دارم پیر شدن را خیلی دوست دارم. یک چیزی است مثل کله ی تو روی قلب آدم. چشمهایش را می بندد آدم و عینهو کویر، تشنه می رود خواب و رویای دریا می بیند...
[+] --------------------------------- 
[1]