از همین سکوت لعنتی
مشکلات همیشه از همینجا شروع می شود یعنی توی آمریکا لااقل مشکلات از اینجا شروع می شود. توی ایران تحمل ملت زیاد بود شلوارت را می کشیدی پایین و به رویای مردم می ریدی بعد مردم به تو لبخند می زدند یا مادرت را می گاییدند ولی خیلی کم صدای شکستن می آمد. ملت داستانهایی تعریف می کردند برا آدم از کج شدن که شنیدنش یک هفته حالت تهوع به آدم می داد ولی داستانشان گر چه بوی نای مرده می داد ولی حالیت می کرد جنده ی کیرهای بزرگتری هستند و تو فقط یک سیخ کوچکی.
می گفتم مشکلات اینجا از همینجا شروع می شود از همین سکوت لعنتی چیزی که من بدم می آید ازش یعنی احساس می کنم یک جای خالی است و هدر می رود دارد . بعد شروع می کنم به حرف زدن و صدای شکستن آدمها از اطرافم شنیده می شود. اجتماع ایرانی جماعت آمریکا کیسه گونی چینی است. داداشهای اعدامی ها. بابای زندانی ها. مادرای طلاق کشی ها. دخترای ترشیده ایها. دکترای نرقصیده ای ها لاتهای بی نوچه ای ها ماچ های نوچیده ایها همیشه همینطور تلخ پاتا هر جا گذاشتی درق صدای شکستن صدای شکستن
یک روز هم بیدار می شوی می بینی یک گوشه ات شکسته می بینی تو که به لگد خوردن و لیچار عادت ماهیانه داشتی حالا از فلان آه آدم موبوری که از دیدنت کشیده از ریک خنده ای که کاکای فلانی که خندیده شکسته ای می بینی تو هم داری گونی ششیشه خورده می شوی کم کم
لباسهای تازه ات را می پوشی. لبخند همیشه ات را می زنی بالای کراواتت می روی سر صندوق پستی خودت فقط می فهمی توی هر قدم خرده های شیشه ات را که توی گونی تنت صدا می کنند...
می گفتم مشکلات اینجا از همینجا شروع می شود از همین سکوت لعنتی...
[+] --------------------------------- 
[0]