نشسته بود
سمانه
کنار آبشار
آرامش را
از میان گیسهاش
شانه می زد که
او را دیدم
عشق من برای اینکه وقتی او را دیدم کنار جوی مشغول شانه کشیدن گیس هاش باشد نمونه ی خیلی خوبی بود. حیف شد همه می دانند سمانه همیشه افشان است
خوب پس
سمانه
دویده بود
می دوید
در میان کوهها
که او را دیدم
کی ؟ سمانه؟ دویدن؟ شوخی می کنی
باد از روی شانه
اش می وزید
تا سرم
سرم
سنگ غلطان رودخانه اش شد
که او را دیدم
خوب این هم بود ولی مال یک کم بعدش بود
او را
توی کافشاپ دیدم
خیلی داف خنده داری بود
درباره ی دکترایش صحبت کرد
صحبت کرد
صحبت کرد
سعی کرد تو همان کافشاپ من را بپیچاند
بار اول که او را دیدم
خوب این جوری راحتتر شد. وجدان آدم راحت است لااقل این طوری
[+] --------------------------------- 
[0]