خوشم می آد از این طرز اتفاق دنیا
یه روزی بود، یعنی یه شبی بود همه دور یه روزنامه نشسته بودیم حتی روزبهانی هم بود چیپس بود با درینکی چیزی فک کنم همین بود فقط تو شمال بود. من حرفای عالمانه زدن راجع به دنیا رو دوس دارم. یه جور دپرس کننده ای به همه گفتم حالشو ببرین این اوضا عوض می شه همیشه من به همه گفتم خوشحالیا زود عوض می شه. بعد همه راجع به دلایلش صحبت کردیم راجع به اینکه من همیشه بیخود خراب می کنم حال همه رو صحبت کردیم و اینا...
همه ی چیزایی که آدم تخیل می کنه براش اتفاق می افته، لااقل برا من که اینجوریه اتفاق می افته. بامزه اش اینه که یه جوری اتفاق می افته که فکرش رو هم نمی کردی..
[+] --------------------------------- 
[0]