کنار مرداب خودم
نشسته بودم
و یک سنجاب کاغذی
لای شاخه هایم بود
باد
توی آب می چکید
و سنجاقک فلزی همیشه
لا به لای نی ها
بازی می کرد
یک چیزهای کوچکی
غیر عادی بود
کل داستان
یک اشکالی داشت
سنجاقک فلزی عادی است
سمانه هزارتا از این ها هی
آن عادی است
سنجاب کاغذی هم
خوب
این تخیل است
پیش می آید گاهی
ولی یک چیزی
در کل این زمینه غیر عادی است
آخرش می فهمم
آخرش معنی دنیا را می فهمم
[+] --------------------------------- 
[0]