با یه زنه توی وال مارت صحبت کردم مسئول صندوق بود اونجا می گفت امشب تا یازده و نیم باید اینجا باشه فردام پنج صب بیدار شه باید انگار پرسید کجایی هستین؟ گفتم ایران گفت مادر ناتنی منم ایرانیه من خیلی سعی می کنم بهش زبان یاد بدم چار پنج تا کلمه ی فارسی ام من یادش دادم آدم خوبی بود با سمانه اینام آخرش گفت مرسی بعد گفت کدافظ سمانه سریع یه داستان سکسی رو کرد می گفت احتمالن پدره به مادره خیانت کرده و اینا از طرز فکرش خوشم می آد همه چی رو می تونه به همه چی ربط بده
[+] --------------------------------- 
[0]