اوهایو هانه
سرما اتفاق کوچکی است
توی جاده
تپه هم
سنجاب کوچکی است
زمازم مردم
دیگر اکنون
به گوش تو آشناست
و اینکه
خوابهایت را
انگلیسی می بینی
- توی خونه بودیم
سمانه بود مامان بود ممد بود حمید بود بابا بود
سمانه شکایتم را کرد
بابا نصیحتم می کرد
حمید ملامتم می کرد
محمد پرسید
واس آپ
- واس آپ یعنی خوبی؟
-منظورش همین بود
وگرنه من که
خبر نداشتم
بابا
راجع به دکتر پرسید"دید یو گو؟"ه
یس
الکی گفتم یس
جواب بابا همیشه باید
یس باشد
مامان همش چیزهای
خوردنی آورد
نان
خودش
ماچ
دریا
هندوانه
حمید هم
لباس تازه خرید
هنوز تحویلم
نمی گیرد
من برای سمانه بوس فرستادم -
شبهای اینجا
ماه نیست
پشت ابرها
سکسی
ولی غمگین نیست
ماه سالم است
من ولی
همیشه تا
پاسی از شبها
نگران آسمان خانه ام هستم
[+] --------------------------------- 
[2]