احساس خوبی درباره ی اوهایو دارم اوهایو خیلی جای خوبی است این همه چیزهای تازه دارد و هیچ چیزی را هم از من نگرفته هر چه داشتم هنوز دارم. محمد هنوز هست با لباس سربازیش حمید هست با لباس عجیب تازه خریده. فری هنوز هست و مدام تکرار می کند که اوضاع خوب است و تشویق می کند به حال و حول بپردازیم لاله برای اصلاح من به یک فکر تازه رسیده محسن ساعت دوازده به وقت شرق آمریکا می رود خانه و مریم هنوز هم نگران طبر است. طبر هم دارد راجع به یک دستگاه تازه فکر می کند. خیلی خنده دار است ولی آدمها توی کله ام همینطور می مانند یعنی سن و سالهای مختلفشان با هم توی کله ام زندگی می کنند پنج سالگی آیدین می رود توی اعصاب چل سالگی مامان پنجاه سالگی بابا برای تمام بچه مدرسه ای ها کتاب می خرد. همه سعی می کنند به بیست و یک سالگی علی بگویند که حالش خوب است به بیست و دوسالگیش بیست و هفت سالگیش همه حواسشان هست سی ساله ی علی استرس نداشته باشد آرمین دارد سعی می کند مخ یک دختری را بزند که کنار ساسا نشسته و چارسال پیش ساسا هنوز دارد درباره ی هات چاکلت بزرگ حرف می زند. من هنوز هم توی آن ساختمان کذایی در کرج مستم. توی آن مهمانی کذایی گراناز توی خانه ی طبر اینها زمان پوکر توی شمال طبر کس کش مدام دارد شب عاشورا از پنجره توی کوچه می آورد بالا و علی سوسن هشت سال پیش هم دارد برای مردم جوکهای تازه می گوید. بعد تازه مردم از منی که این همه چیز با تمام اطرافش با هم توی کله ام تاب می خورد انتظار حواس جمع و تلاش بیشتر دارند. هشت سال مداوم است که بچه های نورد دارند با گایدها برای راه انداختن خط کار می کنند بچه ها خسته اند باید امروز کار را تعطیل کنیم تازه جدیدن قاطی تر شده سی سالگی ممد و سی و سه سالگی طبر رفته اند توی اعصاب بیست و شش سالگی هایم دائم تذکر و اینهاست. نامردی است اگر به همه ی اینها فکر نکنم حیف است که یکی از این خاطرات بمیرد همه حق دارند زندگی کنند تمام فکرها. بیخود هی می آیید می گویید حواست پرت نباشد ذهنت را متمرکز کن. دیوانه اید شما. برای پنجاه نمره بیشتر اینهمه آدم را بدهم به گا؟
[+] --------------------------------- 
[4]