آنقدر خوابم می برد گاهی که خسته می شوم
و این اتفاق دردناکی
مثل افتادن یک برگ است
خسته می شوی
و بادها تو را
و می خندی
و عین خیالت نیست
که بادها تو را
و بچه ها تو را
و حتی مورچه ها تو را
تو برگ همین پاییزی
از همین جوبا
در همین کوچه
خسته می شوی
گرد می شوی
مثل شعرهای تکراری
عین پاییز تکراری
و خرد می شوی
و خواب می روی
و خواب می روی
و خواب می روی
[+] --------------------------------- 
[0]