هیچکس پستای بلند من رو نمی خونه بهتر این رو برا خودم نوشتم
داشتم فکر می کردم چطور شد اسم اینجا رو گذاشتم چلچله؟ اولش یعنی هشت نه سال پیش که اینجا رو شروع کردم به خوندن حرف هودر بود که شروع کردم پرشن بلاگ تازه وا شده بود. خوشم نیومد از پرشن بلاگ و بعدش اومدم بلاگ اسپات آهان الان یادم اومد یکی توی گویا یه چیزی نوشته بود فک کردم دوست دارم جواب بدم دادم قبلش برا یکی نظرم رو راجع به شعر نوشته بودم که خوب الان که می خونم برام خنده داره. بعد نظرم رو راجع به کتاب شمس لنگرودی نوشتم اینا هنوز ربطی به چلچله نداره. الان همزمان دارم نگا می کنم آرشیوم رو. پست بعدی ام باز جوابه به یه وبلاگی فک کنم توت فرنگی بود. کار خوشگلیه ربطی به هیچی نداره. هنوزم ربطی به چلچله نداره
بعدی سیاسیه راستش اون موقع یه دو سه سالی بود که دانشگاه سیاسی می نوشتم. یا برا تک و توک هفته نامه های تخمی اسمش یادم نیست. دوس داشتم سیاسی بنویسم سیاسی بودم یک جورایی مث همه ی بیست و دوساله های عالم می خواستم تعریف خودم رو از سیاست درس کنم. شهاب بیچاره نوشته بود توی راهپیمایی فلان دولت هیچ کس نیومده بوده همه جا ساکت بوده که نبود...
"راستش شهاب حرف منو بخواي دلگيرم خيلي از اينکه هنوز ميشه اينهمه آدمو جمع کرد که نپرسن که چي ؟ کجا ؟ ولي گول زدن خودمه اگه بنويسم نبودن وقتي هستن ، اگه بنويسم که کم بودن وقتي زياد زياد زيادن ، مردممو ميشناسم بد بد بد بد بد شدن، ته بد، ولي مردم منن بيايم بالا بريم پاييين همينن که هستن، صبر کنيم بايد نگامونو بيدوزيم تو چشاشون تا که يه روزي خدا اگه خواست گريه اشون بگيره..."
تا اینجا و دو تا پست بعدش مال پرشن بلاگه بعدش اومدم بلاگ اسپات احتمالن چون فکر می کردم پرشن بلاگ جواده. اون موقع هودر یه راهنما برای بلاگ نوشتن تو بلاگ اسپات نوشته بود. دمش گرم نمی دونم آدم کدوم طرفه شاید اینجور که اینترنتیا میگن هر دو طرف ولی به هر حال من خر کلگیه نوشتنش رو دوس داشتم و اینکه همیشه مثل طبر دوس داشت کار تازه بکنه.
بعدی رو برای راشدان نوشتم اون موقع لینک شدن تو گویا رو دوست داشتم اینکه ییهو یه روزه هزار و پونصد تا هیت بخوره به آدم خیلی خوب بود اینم اول چلچله نبود ولی. نمی دونم اول چلچله سر شعر نوشتن با شهرام بود گرچه سه سال بعد بود اون موقع. قبلن گاهی دیوونه می شدم یکی دو تا پست بیشتر بزارم یه کم بعد شروع بلاگ بود که رفتم اصفهان ولی آپدیت همیشه یکی دو روز یه بار بود تو حد یه پست گاهی ام کمتر.
بعدش این دیوونگیه نوشتن شروع شد این نوشتن بی وقفه و بلا انقطاع درباره ی هر چیز تا همیشه یه چیزی که هیچ جوره تموم نمی شد. از اون به بعد دیگه هیچ جا جز تو وبلاگم ننوشتم وقتی که تعطیلش کردم نوشتم وقتی که محدودشم کردم نوشتم زیاد نوشتم و همیشه نوشتم. بهم گفتن این ولنگاری لحن آدم رو خراب می کنه ولی من خودم رو شعرم رو به ولنگاری نسبت به دنیا تبدیل
کردم...
حالا روی کلمه های خودم وای سادم روی نوشته شده ی خودم تاریخ نگاری همه ی چیزام. می دونم وقتی اینجا رو شروع کردم خیلیا می نوشتن ولی تا حالا هیچ وبلاگ یک نفره ی غیر اتوماتیکی رو به هیچ زبانی ندیدم که انقدر نوشته داشته باشه. گاهی می شینم خودم رو می خونم جوونیم رو می خونم بزرگ شدنم رو می خونم
گاهی می شینم نگاه می کنم توش که چه جور عاشق شدم چه جور انقد به سمانه خودم رو مالیدم تا چ ی چلچله به سین سمانه چسبید. سمتنه من رو اینجا دیده بود. گاهی میام اینجا از سر سمانه رو میخونم...
این خیلی خوبه...
راستی واقعن چطور شد اسم اینجا رو گذاشتم چلچله؟ کی این شعار "دست خودم نیست زنا رو دوسشون دارم" اختراع شد؟ موهبتیه که آدم خودش رو فراموش می کنه ...
[+] --------------------------------- 
[5]