به طبر می گم چرا تو این شهر لعنتی یکی یه خاطره ی واقعی به آدم نمی گه؟ یکی اومده وان حموم و درست کنه یعنی خراب نبود سمانه فک می کرد آبش آروم می ره پایین یعنی می رفت پایین ولی نه انقدرا دید من بیکارم گیر داد که بگو بیان درس کنندش و اینا یکی اومد گفت "های وان خرابه؟" گفتم"ی" یعنی نگفتم یس یا یا یعنی می خواستم بگم نشد طرف غیب شده بود رفت با چکمه از وسط اتاق تو حموم گفتم ده دیقه دیگه می رم یه سر می زنم بش درد دل می کنیم دو دیقه بعد یه صدایی شنیدم شبیه "جا دی" جاب دان منظورش بوده احتمالن درق ام در خورد به هم تو این دو دیقه هم آهنگ گوش داد یه کم هم سوت زد هم یه تلفنی هم با یه خانمی صحبت کرد. اون وقت این گوسفند به من میگه چرا هیچی نمی نویسی؟
[+] --------------------------------- 
[1]