من و ماتیز چاقت
گوشه ی خانه ایم هر دو
آفتاب می خوریم هر دو
خاک می خوریم هر دو
آه می کشیم هر دو
دعا می کنیم هر دو
که باز
راننده باشی
دست روی کاپوتمان بگذاری
دنده را سفت توی دست بگیری
و دستهات عرق کند
روی دنده
فحشمان بدی مدام
که رسیدیم
رسیدیم
تندتر بیا
تندتر بیا
خیالت راحت
من و
احساس ملایمم
خوشبختیم
و چاق و کاپوت من را
یاد هیچ جایت نمی اندازد
[+] --------------------------------- 
[0]