یک طرح خفن باید بریزم برای اینکه بتوانم یکجور بی سرو صدایی یک جوری که حال همه خوب باشد بعد رفتنم بروم این کلن برنامه ی من بود توی زندگی. ریلکس ریلکس بعد خوب خدا به برنامه های آدم توجه نمی کند این خیلی احمقانه است وقتی که می بیند چیزی از دنیا شل شده یک گیره ی خیلی سفتی می زند بهش. تو گیره ی من به زندگی شدی خوب خدا حق داشت من خیلی شل شده بودم واقعن حق داشت. حالا می تواند خیالش از من تا ابد راحت باشد. اگر عزراییل بیاید سراغم من احتمالن همانقدری که انتظار دارد از بنده هایش التماس می کنم. خیلی از کارهای تو مانده. خیلی کارهای تازه به فکرم رسیده با تو.
الان فکر که می کنم این کار برای خدایی که آن بالاست خیلی سخت نبوده یعنی طبیعی است که برای سفت کردن یک تابلوی خیلی بزرگ و خیلی شل یک میخ خیلی محکم لازم است گرچه به نظرم یک قسمتش را اشتباه کرده یعنی اور حساب کرده میخ محکمی که استفاده کرده قطرش از اندازه ی تابلو هم بزرگتر است
[+] --------------------------------- 
[2]