سمانه می گه همش می ری تو یه فکرایی آره همش می رم تو یه فکرایی با آدمای عجیب حرف می زنم امروز داشتم با علی معلم را جع به فیلمای ملودرام حرف می زدم ساکت ساکت نگاه می کرد منو گاهی مثال های کوچیک راجع به حرفای من می زد. گاهی می شینیم با مسئول سفارت تو ترکیه درباره ی علائقم حرف می زنم. اینکه چه جور عاشق شدم و اینکه چه جور باور نمی کردم این کس شراتو اینکه تو آمریکا قراره چی کار کنم. بهش می گم می دونم دیوونگیه ولی هیچ چاره ای نداریم. سمانه حقشه جای باکلاس درس بخونه. ویزا بده بهش تو رو خدا اینها
سمانه می گه همش تو یه فکرایی بعد شلوارشو می کشه بالا. می ره برام صبونه میاره
[+] --------------------------------- 
[0]