اواسط می
که هوای تهران را
عرقی می کرد
جای پاهای از
زنی را بدنام
در خیابان فروردین
و این فعل بیمار کردن
که دست از ما
بر نمی دارد
بیمار همواری چشمها
بر دبر
بیمار زاری بچه
گریه ی مادر
و سوراخ های از
تارک تا پا
اما
شهر را
چارخانه بپوش شیرینم
چارخانه بپوش
چادرت هم
سرت باشاد
صاف بایستاد
چشم توی چشم این
جماعت ما
که از روبرو می آد
با مشتهای گره خورده
توی ابروهاد
شهر را
تازیانه بپوش
شیرینم
تازیانه ها
به جنده ها می آد
[+] ---------------------------------
[0]