کاش کاجهای شهر
منحنی بودند
نه اینگونه نوک تیز
مثل نیزه های زیاد
{شعر از اینجا شروع شد
مردی مرده
دارش زدند
نباید می مرد
نباید او را می کشتند}
کاش این خون در من
نمی ماند
لخته نمی شد
{چه اشاره ی زیبایی از شاعر
به حرفهای نگفته
کتاب های در محاق
فروغ بیچاره
فروغ بیگناه
آن رنجهای همیشه توی
چشمهاش
چشمهاش
اشکهاش اشکهاش}
می رفت می رفت
توی دشتها
می رفت
کاش دشتهای من
تشنه نمی ماندند
کاش گاوهام
گاوهام
اسبهای تکی بودند
کاش اینجا آمریکا بود
{وازدگی شاعر از فرهنگ خودی
و اصرار او بر
مطالعه ی دقیق فلسفه ی غرب
قابل تقدیر است}
کاش گریه ام گرفته
از این همه سوزن نوک تیز
دشتهام تشنه اند بی شرفها
دشتهام تشنه اند
{پایان بدی نیست
ولی خوب
این شاعر
همه را
از حرفهای همیشه خسته کرده
به خودش هم گفتم
در انتظار کارهای تازه تری هستم}
[+] --------------------------------- 
[0]