دشتهای زیادی
در آرزوی بوسیدن قدمهایش
محبت آمیز و اینهاست
و نگاهش حتی
دریا را
به وحشت می اندازد
از فراز شانه هاش نگاهم می کند
داد می زند ببریدش
"نه
حاکم بزرگ عرایض دارم"
داد می زند
ببریدش
سربازهایش می ریزند
من را
من مبارزه می کنم
من تا آخرین نفسهایم
مبارزه می کنم
تا آن دمی که صدا کند
"خیله خوب
به درک
ولش کنید"
[+] --------------------------------- 
[0]