نمی گوید بمیر
می کشد سرما
و یخ
روی پنجه های آدم می آید بالا
نفسهای آدم را
شماره می گذارد
ها
یعنی یک
یعنی دو
یعنی بمیر و حالا
پشمهای عزیز سپیدت
و حیله های چشمهات
شال گردن کسی خواهد شد
درخت ها
با بهت
دانه های آخر خون را
که از آدم می ریزد
نگاه می کنند
و یخ
می آید از
محاذات صورت آدم بالا
ها
این آخری خواهد بود
از گرمای آخری لذتت را بردی
[+] --------------------------------- 
[0]