واقعیتش هم این است
"لخته ی خون
شعر آدم را
تلخ می کند"
عین حس های حیوانی
شعر آدم باید
خالی از هوای نفسان باشد
عین سینه های مرد مسلم
بی خیال سینه های زن باشد
زن؟
زن مسلم؟
دختر مسلمی بوده
که مرد مسلم با او
و شب بعدش هم
مرد مسلم با او
و آنقدر
مرد مسلم با او
تا او
و بعدن که او
باز هم مرد مسلم با او
و حتی اگر هم
باز هم
مرد مسلم با او
- همه اش دارم خیال می کنم
چه جوری از سکس است
که از چادر زن مسلم آغاز می شود؟ -
راستش توی چادر
زیبا بود
و من عاشق تکه ی رکوعش بودم
"برای آرامش فکری عزیزم
فقط برای آرامش"
ولی من
زیر دوشش را
دوست تر دارم
بدون آرامش فکریعزیزم
با لرزشی مختصر از اینکه
یکی دارد او را می بیند
[+] --------------------------------- 
[0]