از کارهایی که نمی توانم انجام بدهم متنفرم. از دستگاههایی که درست نمی شود و ویزاهایی که نمی دهند فکرم مشغول است ولی یک دقیقه هم از خاطرم نمی روی. همیشه از همه ی درها می ترسم فکر می کنم می ترسم من پشت این یکی جا بمانم. فکرم خیلی درگیر است. ببخشید که گاهی جوابهای پرت می دهم. من را برای ددنیا نساخته دنیا. من را ساخته که دیگران را ببینم توی قوطی شیشه ای و درباره شان بنویسم. نمی توانم درباره ات بنویسم. می خواهم آنقدر دخالت کنم به خاطرت توی کار دنیا که خدا بیچاتره بشود. باور کن حتی یک لحظه هم از خاطرم نمی روی. نتوانستن خیلی احساس بدی است. خیلی بد است. خیلی بد است...
[+] --------------------------------- 
[0]