شاید این جمعه بیاید 12
مهتاب بود
جمعه بود
و من بودم
گیاهی به آرامی
مثل فیلم های همینطوری
توی من می تابید
ابر نبود
و مهتاب بی پدر
عین کوژها
از روی شانه های سمانه رد می شد
سایه اش
عین مرد بود
با کمی دستار و
اسب و
شمشیر و اینها
و مثل آفتاب فروردین
و گفتم که
فروردین بود
شاید هم نگفتم که
به هر حالتی فروردین بود
و سرمای بیرون
هی می رفت
می آمد
انگار پیامی هم داشت
هر چه می رفت و می آمد
آخرش هم پیامش را نفهمیدم
[+] --------------------------------- 
[0]