یادم هست
که یک روز تابستان بود
و من
از کناره های خاطراتم
می دویدم
یادم هست
انار بود دشت
و قدر فکرهای تار و مارم
طبیعت مثل ارابه ها می رفت
و من دلایلم را
درباره اش
برای کوچه توضیح می دادم
مادرم آمد
با
پاکتی از سیب
گفتم
"آه مادر سیب؟
آه مادر سیب؟"
از حیات همسایه
مثل قبلن ها
بوی آش می آمد
یادم هست
کاغذی در بخاری ها که
یادم هست
[+] --------------------------------- 
[0]