وقتی حریر صورتی می پوشد
گریه ام می گیرد
وقتی نمی پوشد گریه ام می گیرد
وقتی خسته است
و روی من خوابیده
و وقتی که خسته نیست
و زوری با من خوابیده
وقتی که صبح گیسش
می رود توی گوشم
و وقتی که مست دنده عوض می کند
که یعنی بیدارم
وقتی که پیراهن سبزش را پوشیده
یا شلوار لعنتی خاکستریش را
نمی توانم انتخاب کنم
در کدام یک از این صحنه ها
بهتر است آدم
توی غصه های کوچکش بمیرد
بهر حال مهم نیست
یک بار که پیراهن قرمزش را می پوشید
مجبورم کرد
قول بدهم
که هیچوقت نمی میرم
[+] --------------------------------- 
[1]