گفت
"جلبکها تشنه هستند"
باید برای جلبکها
و گلهای آبی
و ماهیان اقیانوس
آب می بردیم
پرسیدیم
خیلی زیاده از حد پرسیدیم
جوابمان را نمی داد
فقط سرش را روی سنگی گذاشت
گریه کرد
"بجنبید جلبکها تشنه هستند"
یک کوزه آب بود
بحر لایموت
موت
وبعدش
آب برای جلبکها بردیم
آب گوارا
صدای او در گوشم بود
"جلبکها تشنه هستند"
[+] --------------------------------- 
[0]