تکرار لب زدن
از من
پروانه های کوچکی ساخته
بی صدای بال زدن
مبادا که
"برق برقیهای آسمان بریزد"
تکرار نرفتن
من را
به آمدن بادی
معتاد کرده است
که از ریشه هایم مدام
به تکرار ناباوری
عبور می کند
و در هر
کشاله اش
- آه اریدیس
کشاله هایش
تو معنی حرفهای من را می فهمی؟
- رفتن که ساده است
می وری
پله را بالا
بالا
بالا
بالا
بعد
بال در می آوری
- آه اریدیس
یار وفادار
اینها معنی کشاله را نمی فهمند
- برو عزیز
برو مامانی
و نگاهش نکن
انگار نه انگار که این
سرنوشت آخریر توست
- به به
عجب داستان زیبایی
این را
نخوانده بودم
[+] --------------------------------- 
[0]