خوشحال و
پرواز کنان
مثل گرمای ناتوانی
که از چاکرای سوم یک
پروانه ساطع باشد
من در
بر
سرنوشت خود
پیچیدن می خواهم
و از آن
گرفتن می
خواهم
و در
سرنوشت خود
غلطیدن می خواهم خواست
من
به غرور دریاچه ها خواهم پیوست
و با رودخانه خواهم رفت
شادمان و
شادمان و
شادمان و
خندان و
با شادمانیها
می دانم
آخرش
مغز پسته خواهم شد
[+] --------------------------------- 
[1]