گل منگلی
تصمیم گرفته ام الان
یک شعر عاشقانه ی طولانی
درباره ات بنویسم
که جواتی باشد
و تویش خاک و خل باشد
و روسری باشد
و اشاره ای به آنجایت نباشد
یا آنجاهایت
و تصمیم گرفته ام
اسم رمز برایت بگذارم
مثلن
فردریک
که یک زمانی امپراتور عثمانی بوده
یا آتیلا
که اروپایی ها
ازش می ترسند
تصمیم گرفته ام
که توی شعر عاشقانه ام
بوتیک داشته باشد
و توی تمام ویترینش
عکس خنده روی تو باشد
و صندلی باشد
و تاپ لختی باشد
از آنها که دوست تر داری
بعد هم چمدان نداشته باد اصلن
یا اگر باشد
بعدش نوشته باشم
رفتن
اه اه
اخ
تف
تصمیم دارم
یک شعر عاشقنه بنویسم برایت
که توش هیچ استعاره ای نباشد
و اسمش گل منگلی باشد
و پر از همه ی چیزهای بچگی باشد
پر از بچه های گربه
ببین فردریک
قبول کن
این شعر عاشقانه
به دنیایی که
پوشیده ای نمی آید
[+] --------------------------------- 
[0]