در بند
سرمای آرامی
می زند تو تن آدم بالا
بالا می آورد آدم از
شدت سرما
- گفته بودم لباس بیشتر بپوشید
سرمای آرامی
و صدای قدمهای گربه ها
- یکبار دیدم
یکی افتاده بود از کوه
رسیدم پایین
همین گربه ها داشتند
و دلخواه و نازک برف
برف تابستان
- برف همیشه علامت یک چیزی است
مثلن خوشبختی
سنگها
سنگها
از شما بیزارم
و از نای ناامید در پاهام
- دیشبی از کوه
صدای زار بچه اومد
رفتم دیدم باز
سنگا
تو گدار تلخ
بچه می کردند
[+] --------------------------------- 
[0]